هستی گلِ باباهستی گلِ بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

هستی گل مامانی و بابایی

مامانه کمی تا قسمتی هنرمند!!

دختر نازی ام سلامممم دوسه روز پیش طی یه اراده قوی تصمیم گرفتم دیواره اتاقت رو نقاشی کنم. وقتی داشتم گواش و وسایل مهدت رو جابجا می کردم یدفه دلم ب سالهای هنرستان و دانشگاه هنر تنگ شد. یدفه بوی رنگ نوستالوژی شد که یاد اون روزها بیفتم و چه روزهای خوبی بود. ولی صد افسوس ک زیاد نتونستم از هنر دست و پا شکسته ام استفاده کنم. خب نمی دونم اسمش رو قسمت بذارم یا تنبلی یا...... به هر حال ..... شروع کردیم. شما خیلی ذوق زده بودی و همراه با من شروع به نقاشی کردی. ........ اول اتود زدم. شخصیتهایی که دوست داری : باب اسفنجی و پاتریک - گری و  دورا بعد رنگ آستر رو زدم. با هر تاش قلمو یاده یه خاطره میفتادم دوستام و همکلاسی هام ..... اس...
26 شهريور 1393

کیمیا جووووونییییی

این پست مخصوص کیمیا جونیه .... دختر دایی محمد و زن دایی الهه که الان نزدیک سه ماهشه و بسیار وروجک و فرز تشریف داره.... .وقتی میگن ک یکم شکله شماس خیلی ذوق میکنم. امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشین.   تورا دختر خانوم می‌نامند .   مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است…     دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند    و نه با اشک و افسون.    اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد…    تو نه ضعیفی و نه ناتوان،   چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد.       توی &...
21 شهريور 1393

عروسی

انگار همه دخترپسرای فامیل تصمیم گرفتن تو این روزا عروسی هاشون رو برگزار کنن !! تو طول یک هفته دوتا عروسی میریم!! خدارو صدهزار مرتبه شکر که همیشه خوشی و خبرای خوبه... شمام ک قربونت برم عاشق عروسی و جشن و اینچیزایی البته زیادم ازین بابت خوشحال نیستم دوس ندارم زیادی غرق این چیزا باشی همه چی اندازه ش خوبه نه افراط باشه نه تفریط . دوهفته پیش عروسی خاله م بود هفته پیش هم عروسی نوه عموم و این جمعه هم عروسی پسر داییم .... جمعه بعد عروسیه دختردایی مامان جون...... برو تا آخر...... این عکسا مربوط ب عروسی نوه ی عموم اکرم جونه ماشالله خانومی شدی واس خودت. با هلیا جون دوست شده بودی و بهتون گفتم گلها رو باهم بگیرین بعد ژست ب...
12 شهريور 1393

تولد دوقلوها

سلام - یه سلام از یه مامانه عصبانی..... دوساعته بردم بخوابونمت ... همش بهونه میگیری البته یه سرماخوردگی کوچیک داری ومن هم  من خیلی خسته و عصبی ام  آخرش دعوامون در اومد. شما از تختت اومدی پایین و اعلام کردی که نمیخای بخابی منم اومدم اینجا یکم شاید حال و هوام عوض شه. امروز میخام عکسای تولد دوقلوهای آوین و لاوین رو واست بذارم. آوین و لاوین دخترهای یکی از دوستای قدیمیم ساغرجونه ک چهار ماه از شما بزرگترن. تولدشون توی مرداد بود و شما همش اسماشون یادت میرفت و میگفتی مامان اونا ک تولدشون بود اسمشون چیه؟؟!! خیلی تولد خوب برگزار شد و ب شما خیلی خوش گذشت. موقع برگشتن چون ما یکم از مهمونای دیگه زودتر میخاستیم برگردیم و هنوز کی...
9 شهريور 1393
1